پاورپوینت بررسی سبک و معماری دیکانستراکشن
بخشی از مطلب
بخش اول – مقدمات فلسفیقبل از بررسی ویژگیهای معماری دیکانستراکشن
(Deconstruction) و فولدینگ (folding) ابتدا باید به فلسفهای که این دو
نوع معماری از آن ملهم گردیده اشاره کنیم.فلسفه ی هر دو نوع سبک شباهتهای
بسیار زیادی دارد و اندک تفاوت بین فلسفه ی آنها در بخش چهارم (به عنوان
تفاوت دو سبک) آورده شده است.مکتب ساختارگرایی (ساختگرایی –
structuralism) که در نقطهی مقابل با دیکانستراکشن قرار دارد، به عنوان یک
روش تجزیه و تحلیل، در ابتدا توسط فردیناند سوسور (F. Desaussure – 1857 –
1913) در زبان شناسی وارد و گسترش پیدا کرد.ساخت گرایی ریشههای خودش را
به طور مستقیم در هرمنوتیک دارد.
هرمنوتیک که در آن به بررسی شناخت و فهم و تفسیر متن میپردازد، ابتدا در
زبان شناسی مطرح بود، اما در فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی نیز گسترش
یافت. در اینجا متن دیگر متن موردنظر زبان شناسان نیست بلکه متن به مثابهی
هستی و پدیدههای عالم است.ساختگرایان در هر پدیده، عناصری مرتبط با
یکدیگر مشاهده میکنند و در پی بررسی قوانین حاکم بر این روابط هستند.پیدا
کردن ساختها در مواردی مانند قواعد خویشاوندی، اساطیر، مناسک اجتماعی،
هنرها، تغذیه و... هدف اصلی ساختگرایان است.از دیدگاه ساختگرایان
پدیدههای انسانی در حکم مجموعه عناصری هستند که تحت تأثیر قوانین حاکم بر
آن پدیدهها، با یکدیگر در رابطه هستند.
به عبارت دیگر وقوع پدیدهها (پدیدههای انسانی) از ساحت ناخودآگاه انسان(
رویدادهایی که به ظاهر فراموش شدهاند اما ناخودآگاه در ذهن باقی میمانند و
زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند، علتهایی که وجود دارند، اما آشکار
نیستند.) نشئت میگیرد و چون انسان در انجام این امور آگاهانه عمل نمی کند
با بررسی این پدیدهها (و حالت تکراری حاکم بر آنها) میتوان قوانینی
استخراج کرد که در موارد مشابه هم صادق باشند. (استدلال استقرایی) به طور
خلاصه ساختگرایی یک نظریهی روش شناختی است که در آن میتوان هر مسألهای
را مورد بررسی قرار داد و قوانین حاکم بر آن مسائل را استخراج و از آن
قوانین در جهت پیشبینی مسائل بهره جست.ساختار گرایان معتقدند ، بخش بزرگی
از آگاهی های ذهن بشر به صورت نا خوداگاه است ، به دیگر سخن مفاهیمی در
زندگی اقوام گذشته وجود داشته ، که در زندگی انسان معاصرهم وجود دارد وما
از این مفاهیم بعنوان ((کهن الگوها )) یاد می کنیم .
ساختگرایی، نقدی بر فلسفه و اندیشه مدرن بود که در آن تمامی پدیدههای
انسانی از دیدگاه عقل بشر مورد بررسی قرار میگرفت و نقش عوامل ناخودآگاه
(مانند تأثیرات فرهنگ، قومیت و..) در بررسی آن پدیدهها نادیده گرفته
میشد.از سوسور زبان شناس سویسی و استراوس (claude levistrauss – 1908- )
مردم شناس فرانسوی میتوان به عنوان نظریه پردازان این مکتب نام برد.در
نیمهی اول قرن بیستم، از سوی ژان پل سارتر (1980 – 1905) فیلسوف فرانسوی
فلسفهی( اصالت وجود) (اگزیستانسیالیسم) مطرح گردید.سارتر معتقد بود هر فرد
ماهیت خویش را شکل میدهد، هیچ دو فرد یا پدیدهی مشابهی وجود ندارد و
بنابراین تجزیه و تحلیل ساختی که مبتنی به روش استدلال استقرایی (کشف
قوانین و نظم موجود در پدیده از طریق مشاهده و بررسی تکرار آنها) است
مردود است.
به این ترتیب فلسفه اصالت وجود (به مثابهی پایه مکتب دیکانستراکشن) نیز
ریشه در هرمنوتیک و نحوهی تفسیر پدیدهها دارد با این تفاوت که پیروان
ساختارگرایی معمولاً متن مداراند، یعنی به متن توجه میکنند تا مؤلف آن ولی
پیروان مکتب دیکانستراکشن مفسرمداراند، به این مفهوم که بیان میدارند هر
فردی (مفسری) میتواند تفسیری متفاوت از یک متن واحد داشته باشد. یعنی به
تعداد افراد (مفسران) از یک متن، تفسیر وجود دارد (کثرت معانی).مکتب فکری
دیکانستراکشن که اساس خود را از فلسفهی اصالت وجود دارد توسط ژاک دریدا (
(Jaceques Derrida -1930 فیلسوف معاصر فرانسوی پایهگذاری شد .دریدا با
ساختارگراها مخالف است و معتقد است چون فرهنگ و شیوههای قومی هر لحظه
تغییر میکنند، پس روش ساختارگراها که مبتنی بر مطالعه ی تکرارها است صحیح
نیست.
به عقیده دریدا یک متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشکار نمیکند و هر
خواننده و یا هرکس آن را قرائت میکند (در اینجا مفسر)، میتواند دریافت
متفاوتی از قصد و هدف مؤلف آن داشته باشد. به عبارت دیگر یک متن معنی واحدی
ندارد و کثرت معانی (به تعداد مفسران) در مورد آن درست است پس چون تکرار و
مشابهت در کلیه متون وجود ندارد روش استقرایی ساختارگرایان مورد سوال است،
به همین دلیل در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی
میکنیم.از نظر دریدا در تقابلهای دوتایی چون روز و شب، زن و مرد، تقارن و
عدم تقارن و... یکی بر دیگری ارجحیت ندارد. چون هر فرد میتواند برداشتی
متفاوت از معنای این تقابلها داشته باشد.به طور کلی در این مکتب بیان
میشود که هیچ تفسیر نهایی از پدیدهها وجود ندارد.
نکتهی حائز اهمیت آن است که تعریف مشخصی از دیکانستراکشن وجود ندارد، زیرا
هر تعریفی از آن میتواند مغایر با خود دیکانستراکشن تفسیر شود، چون هر
فردی به طور مجزا میتواند تفسیرهای خودش را از یک تعریف داشته باشد.چون
عدهای از خود ساختارگرایان با عقاید ساختارگرایانه به مخالفت برخاستند، و
به دیکانستراکشن متمایل گردیدند از این رو به مکتب دیکانستراکشن
«پساساختارگرایی» نیز گفته میشود.به طور خلاصه ساختارگرایان معتقدند :با
استفاده از استدلال استقرایی و بررسی نظم پدیدههای مشابه و تکراری میتوان
روابط پدیدهها را کشف کرد و چون همهی اعمال انسان از ضمیر ناخودآگاه او
شکل میگیرد این تکرار و نظم در پدیدههای انسانی وجود
دارد.دیکانستراکشنها معتقدند:هر پدیده و هر متنی، ماهیت مستقل خود را دارد
و هیچ دو فرد یا پدیدهی مشابه و تکراری وجود ندارد. پس به تعداد مفسران
یک متن، تفسیر از آن متن وجود دارد و معانی یک متن متکثرند و در تقابلهای
دوتایی یک معنی بر معنی دیگر ارجحیت ندارد.
بخش دوم- معماری دیکانستراکشن(دیکانستراکشن یعنی ساختن ایدههای
ساختناپذیر – پیتر آیزنمن) برپایه مکتب فکری دیکانستراکشن از سال 1998 و
به طور دقیقتر از اوائل 1980 سبک معماریای به نام دیکانستراکشن ابداع
شد.نخستین بار توسط پیتر آیزنمن( -peter Eisen man – 1932 ( معمار
آمریکایی، معماری دیکانستراکشن شکل یافت.اصول فکری این مکتب مانند :- :
تعدد و کثرت در معناها- : عدم ارجحیت در تقابلها و دوگانگیهادر قالب
ساختمانهایی که به این سبک ساخته شدهاند، کالبد یافت.
در گذشته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آن چه که حضور داشته تقارن،
تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است، در این تقابلهای دوتایی
همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته است. اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته عدم
تقارن، عدم وضوح، ایهام، ابهام، بیثباتی، فریب، زشتی و عدم سودمندی
است.مطابق با اصول دیکانستراکشن، این تقابلها و دوگانگیها میبایست در
ساحت معماری به نمایش گذاشته شود.همچنین برخلاف مدرنیستها که آینده را
موردنظر داشتند و بر خلاف پست مدرنیستها که به گذشته توجه میکردند، در
اندیشه معماران دیکانستراکشن شرایط امروز به اعتقاد آیزنمن ((اکنونیت))
«presentness» ملاک معماری است زیرا هر فردی اکنون (و بدون توجه به گذشته و
آینده خود که نمیتوان نقش آنها را در بینش فرد نفی کرد و در عین حال به
دلیل کثرت معانی در افراد نمیتوان تشخیص داد چه بخشی از آن بینش به گذشته و
یا آینده تعلق دارد «نه این است و نه آن – هم این است و هم آن» به معماری
توجه میکند).
به عبارت دیگر از نظر معماران دیکانستراکشن، طرح ساختمان باید منعکس کننده
جهان متکثر کنونی باشد و به قرائتها و تفسیرهای مختلف از طرح اجازه بروز
دهد.اگر ساده بگوییم و درست متوجه شده باشیم، معماری دیکانستراکشن باید هم
پاسخگوی بینشهای آیندهنگر و هم بینشهای گذشتهنگر باشد و همهی سلایق را
در زمان حال در نظر بگیرد؛ شاید به همین دلیل باشد که سبک دیکانستراکشن را
از زیر مجموعههای پست مدرنیسم میدانند. (مکتبی که به آینده و گذشته
توأماً نگاه دارد و در ضمن کثرت گرایی از اصول پست مدرنیسم نیز محسوب
میشود.)در معماری دیکانستراکشن فرمها تعمیم داده میشوند و تنها پس از آن
است که برنامهای کارکردی ارائه می شود، به جای این که فرم به دنبال
کارکرد باشد، کارکرد تابع تغییرشکل میشود بر خلاف مدرنیستها که میگویند
فرم تابع عملکرد است.
در آثار معماران این سبک، عدم تقارن، ابهام، ایهام، بیثباتی، دوگانگی، چند
معنایی و عدم سودمندی همتراز تقارن، وضوح، ثبات، پایداری، یک معنایی و
سودمندی مطرح می شود. (اگر درست متوجه شده باشیم در این سبک، به عنوان مثال
هم احجام متقارن وجود دارند و هم احجام نامتقارن ولی آنچه مهم است آن است
که هر دوی این تقابلها وجود دارند و هر کدام به صورت احجام مستقل با ماهیت
جدا به کار رفتهاند)کاربرد مصالح متفاوت، ایجاد عدم تعادل در ترکیببندی
نمای ساختمان از اصلیترین ویژگیهای معماری دیکانستراکشن تقلیدی در ایران
است.از معماران مشهور این سبک میتوان به پیتر آیزنمن، فرانک گهری،
زاهاحدید، رم کولهاس، برنارد چومی را نام برد
و....