بخشی از مطلب
انسان به حکم فطرت خود قادر به درک زیباییهای هستی، چه در طبیعت و چه در
آفریدههای خویش، است. جان انسان با زیبایی پیوندی دیرینه و عمیق دارد، اما
آنگاه که اراده میکند تا این جاذبه شورانگیز را توصیف نماید و آن را مورد
بررسی و شناخت قرار دهد، آن را کاری بسیار دشوار مییابد. آن چنان که
نیوتن میگوید: زیبایی را به جز در حدود و مرزهایی بسیار مبهم نمیتوان وصف
کرد و بنابراین نمیتوان آن را به تعریف درآورد و همچنین نمیشود آن را
کماً و کیفاً اندازهگیری کرد و از این رو نمیتوان آن را اساس علمی دقیق
قرار داد.
زیبایی اساساً دارای منشاء و خاستگاه احساسی است، بطوری که هگل مفهوم دقیق
واژه Aesthetics را علم شناخت شور (Sensation) و احساس (Feeling) میداند و
معتقد است استفاده از این واژه برای شناخت زیبایی مفهوم اصلی آن را
نمیرساند. در عصر جدید نیز مبنای اندیشه فلسفی هنر از زیبایی به برانگیختن
احساس تبدیل شده و در مطالعه جنبههای زیباییشناختی هنر توجه اصلی به سمت
احساسهای به بیان در آمده و یا به سمت احساسهای برانگیخته معطوف گردیده
است و عموماً هنر به عنوان وسیلهای برای بیان احساسات مطرح میگردد. بر
خلاف نظر فلاسفه که هدف هنر را آفرینش اشیاء زیبا عنوان کردهاند، امروزه
اعتقاد بسیاری بر این است که هنر عبارت است از بیان احساسات شخصی، زیرا در
جریان فعالیتهایی که ما آنها را فعالیتهای هنری مینامیم، کارهایی خلق
شده است که در هیچ یک از مفاهیم عقلایی نمیتوان زیبایشان خواند، آثاری که
بیانگر احساساتی همچون وحشت، تنفر، بیزاری، ترس، بیرحمی و غرور و نیز
احساسات دیگری از این دست که نامی برایشان نمیشناسیم، هستند. در پاسخ به
این تناقض، منتقدان و فلاسفه اظهار میدارند که حتی زشتترین سوژهها و
زنندهترین احساسها طی یک فرایند هنری به زیبایی تبدیل میشوند. با توجه
به آنچه گفته شد، امروزه در مورد هنر بیشتر باور به این گرایش وجود دارد که
هنر وسیلهای است برای جلوهگر ساختن احساسات عمیق در قالب زیبایی ناب.
معماری نیز به عنوان یک هنر همواره با مقولههای زیباییشناختی سروکار
داشته و دارد. اهمیت این مقولات به قدری است که پژوهشگران و نویسندگان
زیادی بین عناصر هنری و غیرهنری محیط یعنی بین معماری و ساختمان تمایز قائل
شدهاند. به عبارت دیگر هر ساختمانی اثر معماری محسوب نمیشود، بلکه اگر
ساختمانی از جنبههای زیباییشناسانه برخوردار باشد، آنگاه در زمره آثار
معماری قرار میگیرد. بر اساس همین نگرش، بسیاری از منتقدان بر این باور
بودهاند که معیار انتقاد از معماری ضرورتاً میبایست معیاری مربوط به
زیبایی باشد. اما زیباییشناسی در معماری پیچیدهتر از سایر هنرها میباشد،
زیرا تجربه معماری توسط انسان با تجربه سایر هنرها متفاوت است. تجربه فضای
معماری یک تجربه شخصی و مبتنی بر روانشناسی ادراک و متفاوت با تجربه
مجسمهسازی یا نقاشی است، زیرا مشاهدهکننده در درون فضا قرار میگیرد و بر
اساس ساختارهای فکری خود و میزان وابستگی آنها با ساختارهای موجود در فضای
معماری از قبیل مصالح بکار رفته یا شرایط نورپردازی تحت تأثیر فضا قرار
میگیرد. به عبارت دیگر در مطالعه اشیاء و آثارهنری، انسان مشاهدهگر و
متفکر است، در حالی که در مطالعه فضای معماری، انسان جزیی از زندگی آن
فضاست. از این رو میتوان گفت فضاهای معماری زمینه تجربیات زیباییشناختی
را برای انسانها فراهم میآورند.
این که چه چیز در محیطهای ساخته شده و طبیعی زیبا به نظر میرسد و
جنبههای مختلف زیباییشناسی در معماری کدامند، همیشه بحثانگیز بوده است.
علت این امر علاوه بر پیچیدگیهای یاد شده، نسبی بودن ترجیحات و سلیقههای
انسان است، همان گونه که یک رنگ خاص مورد علاقه همه نیست، در مورد بناهای
ساخته شده نیز سلیقههای متفاوتی وجود دارد. با این تفاسیر چگونه میتوان
انواع تجربیات زیباییشناختی مربوط به معماری را تعریف و طبقهبندی نمود؟
درک کامل مفهوم زیباییشناسی کاری دشوار است و پیچیدگی این کار هنگامی که
با معماری و بناهای ساخته شده سروکار داریم، دو چندان میشود. برای
امکانپذیر ساختن درک مفهوم زیبایی در فضاهای معماری، نظریهپردازانی همچون
جرج سانتایانا (George Santayana) مفهومی بنام محیط خوشایند یا لذتبخش را
در کنار محیط زیبا مطرح میکنند و معتقدند محیط زیبا محیطی است که به
نظارهگر آن لذت میبخشد. از آنجایی که بر اساس یافتههای روانشناسی ادراک
و نیز روانشناسی محیط، شناخت عوامل موثر در ادراک خوشایند بودن محیط
امکانپذیر است، با تشخیص و تدوین این عوامل میتوان انواع تجربیات
زیباییشناختی مربوط به فضاهای معماری را طبقهبندی نمود. در این رویکرد از
طریق بررسی ویژگیهای محیط لذتبخش و خوشایند با توجه به خصوصیات
روانشناختی انسان، انواع ویژگیهای زیباییشناختی فضاهای معماری مشخص
میگردد.
مردم لذت را از محیطی کسب میکنند که ساختار آن الزامات مربوط به الگوهای
جاری رفتار و آسایش فیزیولوژیک مورد نیاز آن را بخوبی تأمین کند، به عبارت
دیگر به نیازهای فیزیولوژیکی، شخصیتی، اجتماعی و فرهنگی مردم پاسخ دهد. با
فرض اینکه محیطی الزامات مربوط به الگوهای جاری رفتار و نیازهای یاد شده را
بخوبی تأمین کند، آن محیط در صورتی از نظر زیباییشناختی لذتبخش است که
واجد ارزشهای زیر باشد:
1. ارزشهای حسی که حاصل حسهای لذتبخشی چون لامسه، بویایی، چشایی، شنوایی و بینایی هستند.
2. ارزشهای فرمی که به لذتبخش بودن ساختار یا الگوهای محیط مربوط هستند.
3. ارزشهای نمادین یا تداعیکننده که از تصاویر ذهنی ایجاد شده از طریق ارزشهای حسی نشأت میگیرند.
به عبارت دیگر محیط زیبا محیطی است که تجربیات حسی لذتبخشی را فراهم آورد،
ساختار ادراکی دلپذیری داشته باشد و نمادهای لذتبخشی را تداعی کند.
معنای این سخن آن است که سه مقوله برای استفادهکننده و مشاهدهکننده فضای
معماری لذت بخش و دلپذیر هستند:
1. انرژیهای محرک از قبیل شدت نور، رنگ، صدا، بو و ... .
2. ویژگیهای فرمی که از طریق ساختار سطوح، بافتها، روشنایی و رنگ به محیط شکل میدهند.
3. تداعیهایی که الگوها ایجاد میکنند.
سانتایانا این موارد را سه جنبه اصلی تجربه زیباییشناسی میداند و با این
فرض که زیباییشناسی با تجربه زیبایی یا لذتبخش بودن محیط مرتبط است،
زیباییشناسی را به سه دسته تقسیم میکند:
1. زیباییشناسی حسی (Sensory):
زیباییشناسی حسی بخش مهمی از پاسخ فرد به محیط است. این در حالی است که
مردم به حسهایی که از محیط کسب میکنند، توجه کافی ندارند. انسان وقتی
حسها را دریافت میکند که از هنجارهای معمول خارج شده باشند و احساس
خوشایند یا ناخوشایند بودن به وجود آمده باشد. به همین دلیل در برخی
موقعیتها حسهای دریافتی انسان به نحو لذتبخشی برانگیخته میشود، در
شرایطی چون عبور از فضاهای سایه و روشن یا ایستادن در ساحل و احساس وزش
باد.
2. زیباییشناسی فرمی (Formal):
زیباییشناسی فرمی مدتها دلمشغولی اصلی طراحان و در زمانهای مختلف موضوع
بحث تاریخ معماری بوده است. زیباییشناسی فرمی با ساختار بصری محیط
(ویژگیهای بصری و کیفیتهای ترکیبی یا هندسی محیط) سروکار دارد و موضوع
اصلی آن ارزشهای اشکال و ساختارهای محیط است. این که احساس لذت از درک
بعضی الگوها، تناسبات و اشکال مبنایی زیستشناختی دارد یا نه، نیز از مباحث
زیباییشناسی فرمی است.
3. زیباییشناسی نمادین (Symbolic):
موضوع زیباییشناسی نمادین معانی تداعیکننده و لذتبخش محیط است و با
لذتی که از پیشینه ذهنی مردم یا ذهنیتی که از ساختار و ویژگیهای محیط
ساخته شده ایجاد میشود، سروکار دارد. بر اساس مبانی زیباییشناسی نمادین،
محیط نظامی از نمادهاست که به مفاهیم، ارزشها و معانی شکل واقعی میبخشد و
آنها را برای انسان ملموس و قابل درک میکند.
نویسندگان مختلف بر جنبههای متفاوتی از زیباییشناسی تأکید کردهاند.
جنبههای فرمی و نمادین بیشتر مورد نظر نویسندگانی بوده است که با
زیباییشناسی محیط ساخته شده سروکار دارند. به اعتقاد آنان معماری بطور
سنتی با زیباییشناسی فرمی و نمادین سروکار داشته است. در میان این
نویسندگان نیز برخی زیباییشناسی نمادین را مورد تأکید قرار دادهاند، زیرا
معتقدند بر خلاف طراحان حرفهای که به زیباییشناسی فرمی توجه بیشتری
دارند، مردم محیط را بخاطر نمادها و قابلیت تأمین فعالیتها تحسین میکنند.
آنچه در این سه یادداشت به اجمال در مورد زیباییشناسی و جایگاه آن در هنر و
معماری مورد بررسی قرار گرفت، تنها اشارتی گذرا و مختصر به مبحث پیچیدهای
بود که بخش مهمی از مطالعات معاصر فلسفه هنر را به خود اختصاص داده است.
بدیهی است قلمرو اندیشههای زیباییشناختی معاصر گسترهای پرتنوع است که
نیازمند پژوهش و نقادی عمیق و همه جانبه میباشد.
و....